نتایج جستجو برای عبارت :

دلم گرمه

تور2.5 روزه کویر مصر تا بیاضهتاریخ اجرا4ابان تا 6 ابانمحل اقامت خانه بوگردی تجهیز شدهبیمه تور (بیمه ایران) + ورودیه ها + بیمه اتوبوس + تورلیدر باتجربه و کارت دار گردشگری و میراث فرهنگیگشت ها:رمل های (تپه های شنی) کویر مصر - روستای گرمه - نخلستان خرمای گرمه - قلعه گرمه - قلعه بیاضه - شب نشینی دور آتش - پلی گون های (چند ضلعی های) دریاچه نمک خور - چشمه گرمه و ماهی های دکتر فیش - سافاری، موتور چهارچرخ ATV و شتر سواری (هزینه با گردشگر)برای اطلاعات بیشتر و رزرو
دانلود آهنگ جدید معین زد به نام دمتون گرمه
Download New Music Moein Z – Dametoon Garme
هم اکنون ، موزیک جدید و شنیدنی معین زد به نام دمتون گرمه با لینک مستقیم و دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ همراه با متن آهنگ از سایت موزیک من
دانلود آهنگ معین زد دمتون گرمه

ادامه مطلب
الان از نیمه شب چهارشنبه گذشته وارد پنج شنبه شدیم. صبح چهارشنبه رفتم چهارباغ... ف رو دیدم... توی یه کافه نشستیم و کلی گپ زدیم... حرفهای خوبی زدیم... راههای برام گشوده شد ...
بعداز ظهر هم رفتم بعد از چند هفته سری به ریحانه زدم...
شب هم کتاب خوندم... خسته و گیج بودم ولی باید یه کاری کرد...
چقدر خوب شد برام عکس فرستاده بودی آخر شبیه... چقدر خوب شد صدات رو شنیدم...تعطیلات کریسمسه... ما اینجا گیر افتادیم توی هوای آلوده...
دلم گرمه به بودنت
وااااای من مُلْدَم. اینقدر گرمه گرمه گرمه که اصلا قابل گفتن نیست. یعنی اگه من این همه فعالیت رو انجام بدم و لاغر نشم خودمو میکشم:دی. 
امروز با مها رفتیم کانون زبان ثبت نام کنیم. سیستمشون قطع بود اول بعدشم که وصل شد صف وایسادن همه تا نوبتمون شد. بعدشم که من گفتم از صفر میخوام شروع کنم. مها ولی تعیین سطح داد. اینا اینجوری چیزی نمیاد اما دو سه ساعت طول کشید. بعدش رفتیم مولی مها یه کتاب خرید. بعدشم رفتیم که بریم سر میدون ولیعصر مرده ماشینیه مارو ۱۰۰
روستای گرمهروستای گرمه صحیح در اواسط کشور ایران و در استان اصفهان از توابع خور وبیابانک و در بیابان مرکزی کشور‌ایران , در وضعیت جغرافیایی 31/33 رتبه شمالی و 02/55 شرقی واقع شده‌است . طول این آبادی از تراز آبهای آزاد 750 متر و آب و هوای آن در اثر مجاورت بیابان کم آب و گرم است . این روستای خوشگل و جذاب گیرایی های بی شماری دارااست که منجر شده جهانگردان و گردش گر های فراوانی از بیشتر بخشها عالم برای دیدن این کشش ها به گرمه روی آو
و اسم من به صورت ناگهانی و یهویی..
وارد لیست المپیاد شد ...!
....
و حسم بهم میگه ...اینکه دم اذان وقتی صدای قرآن تو کل دانشکده پیچیده بود اسمم اونجا نوشته شد...حکمت خودته!
دلم گرمه به بودنت ...همه کسم...!❤
.....
به دعاهاتون احتیاج دارم...
 
 
بعد از 4سال زیارت تکراری و از سر عادت، وقتی سلام آخر را دادم و برگشتم، از باب الجواد که خارج میشدم و پشت به گنبدت حرکت میکردم، یک ندایی توی قلبم گفت: پشتم به تو گرمه. حرف بزرگیه. وقتی از قلب بلند میشه نه از زبون.
چی میشه که بعد این همه سال، تازه این رو حس میکنم؟ 
ساحل آکچه گرمه آنتالیا در Kas ، آنتالیا در فاصله حدود 3 کیلومتری مرکز شهر واقع شده است. این ساحل توسط هتل Kas Anatolian و دبیرستان حرفه ای گردشگری اداره می شود. خدمات ساحل توسط دانش آموزانی که دوره کارآموزی خود را در این مدرسه انجام می دهند ارائه می شود.
ساحل آکچه گرمه آنتالیا(AKCAGERME) حدود 200 متر طول دارد و دارای ساحل شنی با سنگریزه های کوچک است. آب آن همیشه شفاف ، تمیز و گرم است. همچنین برای خانواده های دارای فرزند مناسب است.امکانات موجود در ساحل از ساخت
شب ها هم از فرط فکر و خیال های بیش از حدی که به ذهنم میاد نمی خوابم و هم از دست گرما.یکی از این آب پاش هایی که آب رو اسپری می کنن داشتم. از دیشب اون رو پرِ آب کردم و تا وقتی خوابم ببره، آب روی دست ها و مخصوصاً کف پاهام (که خیلی داغ میشه) اسپری می کنم.
باد پنکه بهش می خوره و خنک میشم.
بدم از گرما میاد. کی پاییز و سرما از راه می رسه؟
دانلود آهنگ جدید معین زد بنام دمتون گرمه + پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Moein Z |Dameton Garme
 
برای دانلود آهنگ معین-زد بنام دمتون گرم لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 متن آهنگ معین زد | دمتون گرمه
♬♪♪♫♪♬
شما دمتون گرمه   ♫♪  ولی نفستم از جای گرمهیشکی مث تو ♫♪ حال منو نمیدونه احوالموصبح به صبح که پا میشه چشام با تو خوب و خوشحالمو
با تو میشه پروانه شد و به گلا بوسه زدبودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعدبا تو میشه تا صبح قیامت بنویسم
خب طبق معمول همیشگی قرار ها تقریبا البته زود رسیدم این بار رو هم. نشستم تنها تو کافه تا بچه ها بیان. یه خورده هم گرمه. کاش زودتر بیان هیجان زدم تا بعد از مدتها ببینمشون. و انتظار چه سخته زمان واقعا کند میکذره. با این که حتی ابی داره میخونه :))) البته اهنگ های قدیمیشو ترجیه میدم. 
دانلود آهنگ جدید معین زد دمتون گرمه + پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By MoeinZ Called Dameton GarmeDanlod Ahang Jadid Moein-Z Dametoon Garme 
برای دانلود آهنگ جدید معینزد بنام دمتون گرم به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 متن آهنگ معین زد دمتون گرمه:
♬♪♪♫♪♬
شما دمتون گرمه   ♫♪  ولی نفستم از جای گرمهیش کی مث تو ♫♪ حال منو نمیدونه احوالموصبح به صبح که پا می شه چشام با تو خوب و خوشحالمُ
با تو می شه پروانه شد و به گلا بوسه زدبودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعدبا تو می شه
کاروان بنان رو گوش میدم. به حرف های دیشب علی فکر میکنم که تو و مامان چقدر شبیه خواهرها بودین. مامان تو خلوتهای دوتایی میگفت بعد از 4 تا بچه با تو خواهردار شدم. میگفت خواهر خیلی خوبه؛ آدم پشتش به خواهرش گرمه. میگفت ولی تو داداشی منی آبجی منی اما اینا حرف خلوت بمونه آبجی.این طور رفتار میکرد که با 44 سال اختلاف سنی حس نمیکردم با اسم کوچیک صداش بزنم بی احترامی میشه. دوستش دارم. 
نشستیم شبی که ماه کامل شد دیدیم، یادت افتادم یاد ظهری که باهم رفتیم سینما دیدیمش، وقتی صورتت با صحنه های فیلم روشن و تاریک میشد و حتی تو اوج جدی ترین صحنه ها هم یه چیز خنده دار میگفتی واسه اینکه توجه منو از فیلم به خودت جلب کنی، ظهر بود ولی موقع فیلم دیدن از سرما لرزیدیم تابستون بود ولی انگار توی سالن زمستون زودتر از راه رسیده بود، مثل شب یلدا که ظهرش گرمه شبش زمستون... دلم تنگته ولی نباشی بهتره
دانلود آهنگ جدید معین زد بنام دمتون گرمه + پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Music By Moein Z |Dameton Garme
♬♪♪♫♪♬
 
برای دانلود آهنگ معین-زد بنام دمتون گرم لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 متن آهنگ معین زد | دمتون گرمه
♬♪♪♫♪♬
شما دمتون گرمه   ♫♪  ولی نفستم از جای گرمهیشکی مث تو ♫♪ حال منو نمیدونه احوالموصبح به صبح که پا میشه چشام با تو خوب و خوشحالمو
با تو میشه پروانه شد و به گلا بوسه زدبودنتو هی جشن گرفت تا هفت هشت روز بعدبا تو میشه تا صبح قیا
امروزم شروع شد و من به کل تا ساعت پنج تنهام. یجوریه . بهش عادت ندارم اما چه فرقی برام داره در هرصورت سرم گرمه کارام هست. امروز دیر بیدار شدم هفت اینطورها از فردا سعیم اینه که زودتر بیدار بشم مثل قبلا. دیشب واقعا خسته بودماااا نگم برات. واااای اینجا واقعا تو خونه سرده بخاریم زیاد کردما اما فرقی نکرد اصلا:/ پتو پیچ کردم خودمو :/خلاصه که همین برم انجام بدم کارامو. از پسش بر میام. 
خدایا شکرت بابت خواب ارومم...
خدایا شکرت بابت مهربونی صاحبخونه...
خدایا شکرت که توی سرمای افتابی عصر پاییز قدم زدم و نوک دماغم قرمز شد...
خدایا شکرت که الهه خانوم کلی در مورد تاریخ نیویورک برام حرف زد...در مورد تربیت بچه توی قلب امریکا...
خدایا شکرت که غرب نیویورک و زیبایی هاش رو دیدم...
خدایا شکرت بابت دین اون کلیسای خیلییی قشنگ...
خدایا شکرت بابت قدم زدن توی شب پاییزی و راک فلر...
خدایا شکرت که کلی میوه خریدم....
خدایا شکرت که اتاق کوچیکم گرمه...
 
بنظرشما آسمان هم عاشق میشه ؟ 
 
 
من شنیدم اشک آدم های عاشق گرمه ... 
دوشب پیش بارون اومد ... 
حس کردم قطره های بارون داغن ...  
به خدا قسم که جدی می گم .
شاید هم بخاطر گرمای هوا بود ... 
اما من دلم میخواست آسمون عاشق باشه ... 
حقش نیست با این همه ستاره ای که تو دلش خونه دارن ، اشک هاش رنگ عشق نداشته باشن *
من
هنوز نمیدونم عاشقی خوبه یا بد ؟  
هنوز نمیدونم  چه حسی داره ؟  
من نمیدونم هیچی نمیدونم ... 
فقط حس میکنم عاشقی یه تکامله ... یه صعود ...
"حق آسمان نیست
بخوام برم بوژان تنها م، یه همکار دعوت کرده برای بدرقه ی خودش 
خونه ش رفتم هفته ی پیش با مامان. امروز برای اهالی بوژان (که خودش اصالتش از اونجاست) گرفته 
دیروز همکارم گفت میام 
امروز صبح زنگ زده که نمیام 
پس من تنهام 
دقیقا همون ساعت هم زمان کلاس نقاشی بیخودمه 
فردا آفم 
برم مشهد؟ اعصابشو ندارم 
هوا گرمه 
روز فرده 
ولی برای چشمم باید برم 
تنهام بازم 
امان از تو مامان 
خدایا شکرت ده دقیقه پیش گفتم نمیشه رو بهارخواب خوابید خیلی گرمه 
بابا رفت تو اتاق و پنکه رو برد! 
هر شب تو هال می خوابه و پنکه قدیمیو میزنه (همین کوتاه ها) امشب گفتم منم میرم تو هال جلو پنکه 
رفت تو اتاق گفتم خوب تو اتاق رو تخت بخوابه پنکه قد بلنده رو می بره به درد من نمیخوره 
کوتاهه رو هم که اگه روشن کردم و فیلم و میتینگ شد که دو تا پنکه روشن نباشه و ما الان رو بهارخوابیم مشکل نداریم و... اصلا اگه پسر اول خواست تو اتاق خودش روشن کنه چی؟ 

خوب باد ب
توی مسجد محلمون هر وقت مکبر بعد نماز میگه شادی روح گذشتگان و سلامتی بانی افطار امشب یه صلوات محمدی زهرا پسند بفرستید اگه شُل بود میگه محکم تر میفهمیم افطاری یه غذای گرمه
هر وقت میگه سلامتی بانی افطار امشب صلوات میفهمیم نون و پنیر
هروقت بعد نماز بدون هیچ مقدمه ای میگه صلوات یا افطاری ندارند یا در حد کیک و بیسکوبیت هستش
هوالجابرسلام شهیدجابرداداشم...سلام روضه ی مجسم...چه قدردوروبرت روآدم گرفته بود...همه مشکی پوشیدنچقدرآروم خوابیده بودی...سرت رو شکستن..به پهلوت چاقوزدنتشنه کشتنت....یاصاحب الزمان...شبِ شهادتی چه دلی سوزوندی داداشاین اجرارومتوسل شده بودم به حضرت قاسم..بعید نیس چراکنارتابوتت همه روضه ایشون رو خوندن.آه فدای غیرت توقاسماذن شهادت ازمن گرفتی جان عموروموقع رفتن گرفتی،افتادی ازاسب باگونه برخاک...توروهم باصورت زدن زمین داداش جابرمچکارکردی اینطورخر
نه واقعا دمتون گرم اینکه خیلیاتون بهم نظر میدید از انتقاد ساده تا در مورد قالبا خیلی باعث خوشحالیه ی کار کوچیک واس کاربرا واس مردمت دلنشینه انتقاد ها و درخواستایی ک دارید همش ب جاس و قطعا همشون رو به دید منت میزارم برای رفع ی سری مشکلات از جمله قالب ب زمان نیاز داره ک کم کم همشون درست میشه ی مورد دیگه هم توی نظرات دوستان گفته بودن برای بلاگفا و دیگر سرویس ها هم ترجمه کنم ک این مورد هم قطعا بهش فکر میکنم
خیلی دمتون گرمه و خیلی خوشحالم ک تونستم ی
خب عزیز دل بابا
این چند روز من و مامان فقط صرف این شد که گریه‌های تو رو قطع کنیم :) و بهت برسیم.
حقیقتا تجربه‌ی اول مایی و خیلی خیلی سخت و حساس می‌گذره، با یه گریه‌ت چک می‌کنیم دل درده یا گرسنه‌ای یا دستشویی داری یا جات راحت نیست یا سرده یا گرمه :)
تجربه‌ی سخت شیرین خوشگل من :)
راستی بابا دیروز پیکر شهید مدافع حرم شهید انصاری رو بعد از سه سال آوردند ایران و دخترش بالای سر شهید گریه‌ی جانسوزی می‌کرد.
وقتی دیدم تصویرو دعا کردم تو هم یه روز این ص
در حال حاضر، هیچ چیز خاصی نیست. اواخر تیرماه هست و نمیدونم چندُم.
دیروز رفتم کافه بوم. چند روزی میشد که میخواستم کافه برم و هی نمیرفتم. دیروز رفتم. اسپرسو عربیکا. دوست نداشتم خیلی طعمشو. یه تُرشی خاصی داشت که به تلخیش میچربید و حسِ خوب قهوه رو میدزدید.
یکی دو روزه کتاب "جز از کل" رو شروع کردم. یه مقدار سرعت خوندنم پایین اومده جدیدا، از وقتی دوباره کم و بیش به نت وصل میشم. ولی کماکان میخونم و امروز بیشتر هم میخونم. الکی وقت نزارم پای اینترنت.
هوا گر
بوی ماه مهرم اومد ولی هنوز هوا گرمه چرا؟!
داشتم وب گردی میکردم .
چه وب هایی که تموم شده بودن و تاریخ انقضا شون سررسیده بود و چه وب های سرحال و تازه شروع شده همشون یه غم خاصی دارن یا یه سرخوشی زود گذر ولی نمیدونم چرا من همیشه پابرجام:)
راستش فعلا همین بسه واسه پست دوم تا دستم راه بیافته دوباره بخوام آپ کنم
________
پ.ن:
به خودتون برسید تو این پاییز مرموز که سرما نخورید :)
دستمو بریدم خونسرد باشید :)
گفتن نداره، ولی اینه گوشه ای از همچنان خواندن ها ، همچنان صبر کردنها ، مته به خشخاش گذاشتن ها ، همچنان خواندنها...
اگه متوجه نشدید ، ماجرا اینه که نیمه ی چپ گردن و شونه تااا انگشتاهای دست چپم درد میکنه... همه به خاطر این که تو این مدت همه اش سرم پایین بوده رو کتابها و جزوه نوشتنها :( 
این کیسه آب گرمه که با شال پیچیدمش دور گردنم چون دستم و وقتم رو لازم دارم
+تو این وضعیتم مدام آهنگ آتش جاودان همایون شجریان تو ذهنم پلی میشه و خب... فکر کنم بی ربط هم نی
من اصولا زیاد دروغ نمی گم
اما یه فلسفه ای دارم
تا زمانی که خودت دروغت رو باور نکردی دروغ نگو! گام اول اینه که خودت باورش کنی!
+  مجبور شدم ننه من غریبم بازی دربیارم برای یه نفر. فقط واسه اینکه متوجه ی جایگاهش بشه. کاملا قابل باور بود و همه باورشون شد! اما اون شخص باورش شد و نادیده گرفت!!!!و گذاشتمش کنار و اجازه دادم هر بلایی دلش میخواد سرم بیاره! اما عوضش خودم رو قوی میکنم و گاردم رو میکشم بالا تا آسیب نبینم ...
+  گرمه...
+  دوست دارید یه بار یه آهنگ ب
به نام او...
امروز با محمد رفتم پیش مشاورش و فهمیدم خیلی بی حوصله تر از اونم که بخوام دوباره به کنکور فکر کنم...
واقعا این بی صبری از کجا میاد؟
همیشه دلم میخواست یه آدم صبور و قوی و محکم باشم که در مقابل مشکلات نلرزه و همه بتونن بهش تکیه کنن!
کاش بتونم یه مادر قوی باشم...
این چند روز هوا گرم بود و کسل کننده و منم مدام فیلم میبینم و کم کم چشم هام دارت اذیت میشن!
حرف های کمتری برای گفتن به دوست هام دارم و همه سرشون به کار خودشون گرمه و کسی احوال مارو نمی
فرض کنید در چنین شرایطی هستید:
هوا خیلی گرمه و عرق کردید.
چند ساعت پیاده‌روی با یه کیف سنگین باعث شده حسابی خسته بشید و لباس‌هاتون به بدنتون چسبیده.
آخرین باقیمانده آب‌تون رو چند ساعت پیش خورده‌اید و گلوتون به شدت خشک شده.
شدت گرما و خستگی قدرت هرکاری رو ازتون گرفته و چند کیلومتر تا آبادی بعدی هنوز فاصله دارید.
از طرف دیگه شما در کشور خارجی هستید و زبان مردم اونجا را هم متوجه نمیشید.
اینجا جایی است که شما متوجه محدودیت‌های جسمی و ذهنی خودتو
 
1
هیچوقت نمیشه با این بچه ها نخندید..
شاد نبود،جیغ و داد نکرد،ازونجایی که جلوی بقیه آروم و بی سرو صدام
امروز آآقای ر میگفتن این صدای کدوم کلاس بود؟با دیدن من گفت کلاس خانم ق که نبوده! خانم ق نبودن، دیگه کدوم اساتید کلاس داشتن؟
که لبخند زدم و گفتم کلاس خودم بود:)
 
2
امروز رفتم پیش بابا،
از نزدیک کار خودشو همکاراشو دیدم
بعضیا و رفتاراشون..
و جدا دمشون گرم که انقدر خودداری دارن و درمقابل حتی فحش دادنا آرومن..
اونم آدمای زبون نفهم این منطقه جدیدی
 
 
1
هیچوقت نمیشه با این بچه ها نخندید..
شاد نبود،جیغ و داد نکرد،ازونجایی که جلوی بقیه آروم و بی سرو صدام
امروز آآقای ر میگفتن این صدای کدوم کلاس بود؟با دسدن من گفت کلاس خانم ق که نبوده! خانم ق نبودن، دیگه کدوم اساتید کلاس داشتن؟
که لبخند زدم و گفتم کلاس خودم بود:)
 
2
امروز رفتم پیش بابا،
از نزدیک مار خودشو همکاراشو دیدم
بعضیا و رفتاراشون..
و جدا دمشون گرم که انقدر خودداری دارن و درمقابل حتی فحش دادنا آرومن..
اونم آدماس زبون تفهم این منطقه جدیدی
 
سلام علیکم:)
یک عدد نوستال...ییده هستم:))) این چندروز خیلی خیییییییییلی گرمه در حد جهنم، استانهایی غیر از جنوب بیان بگن گرمه کره خورشید میکنم توی حلقشون والا.
خونه جدید رو دارن رنگ امیزی میکنن، انتخاب رنگ از بنده بوده که با ترس ولرز از خواهر و غرغرهاش من انتخاب کردم البته خودش به من سپرده بود ولی واقعا ادمیه که حق انتخاب میده بهت بعدش بهت غر میزنه میگه این فلان اونش فلان خوب یکی نیس بهش بگه خودت انتخاب کن خواهر عزیز. برا همه چی همینه ها.
دیگه من ا
 
ما برای درد کشیدن آفریده شدیم 
اشتباه کردیم که خیال میکردیم روزی تو ایوون خونه‌ای گرم میشینیم و به روزهای سخت گذشتمون فکر میکنیم و با خودمون میگیم که ارزشش رو داشت
اشتباه میکردیم که فکر میکردیم روزی کسی که عشق رو برای ما معنی کرده رو در آغوش میگیریم و یادمون میره تنهایی چقدر سخت و جانکاه بود ، یادمون میره چقدر مردیم تا یه بار زنده شیم
اشتباه میکردیم که تو رویا میدیدیم که دلمون گرم شده ، پشتمون گرم شده ، خیالمون گرمه 
بهار اشتباه بود ، سال
خب من یه یک ساعت هست که اومدم که نهار خوردمو تازه میخوام شروع کنم به کار کردن. امتحان دیگته امو هیجده شدم این همه هم مثلا کار کردما :/ بی دقتی بود دوتا کلمه ای که اشتباه کردم. باید یادبگیرم دقت کنم. استرس امتحان پس فردارو دارم اما به هر قیمتی شده باید یاد بگیرم. در نتیجه فردا که کلا زبان امروزم یه فصل از فلاسفه ی بزرگ رو میخونمو بقیشو زبان کار میکنم. یه ذره هم خسته ام اما کدوم ادم بزرگی رو میشناسین که وقتی خسته است بگیره بخوابه اصلا خستگی معنایی د
به نظر شما خدا عین کل چیزای طبیعی یا خدا جدا از طبیعت محسوب میشه؟ من با اولی موافقم که نظر اسپینوزاست. من میگم کل طبیعت خداست. خدا تو همه چیز هست حتی توی بدترین جاها. کثیف ترین جاها همه جا همه جا. خدا همه چیز هست. خدا نا متناهی. ممکن نیست خدا بیرون طبیعت باشه. بیرون از جهان بیرون از هر چیزی که هست.
بگذریم. 
امروز باز نشد چهار بیدار بشم ساعت هشت اینطورا بود چشام باز شد دیگه نشستم تو بالکن دارم میخونم فعلا کنج دنجمون اینجاست حتی با این که گرمه راحت ت
صحنه اول 
والا مایی که از 6 جهتمون لوله های آب گرم شوفاژ رد میشه و تمام در و پنجره هامون صد جداره است؛ چه می فهمیم سرما یعنی چی؟ 
تو خونه ک با تیشرت و نهایت سویشرت می چرخیم... 
بیرونم که اگ چرم گوساله ی اسرائیلی تنمون نباشه، پشم گوسفند استرالیایی تنمونه. 
ما با این شرایط سرما می فهمیم؟ درکی داریم ازش؟
خونه گرم و نرم، ماشین همینطور، مدرسه و دانشگاه و محل کار هم. حالا تو هی بیا از سرمای جان سوز این روزهای زمستان برای ما تعریف کن. ما اصلاً درکی ندار
میگم : " اه، چقدر گرمه "
میرم در اتاق رو باز می کنم.
سی ثانیه از نشستنم روی صندلی میگذره که حس می کنم دارم می لرزم.
میگم: " چه هوای سردیه "
و میرم در رو باز میذارم.
همکارم خیره خیره نگاهم می کنه.
کلید " ک " رو روی کیبورد پیدا نمی کنم. پنج بار میگردم اما پیداش نمی کنم. فکر کنم دارم آلزایمر می گیرم...
خدا کنه آلزایمر بگیرم...
یه فیلمی دیده بودم که داستان زنی بود که کم کم آلزایمر گرفت، همه چی رو فراموش کرد... عاشق خانواده ش بود، اما وقتی آلزایمر گرفت دیگه نمی ش
به نام خدا
- خانم ببخشید من چادر ندارم میشه یه چادر بدین؟
+ دخترم تشریف ببر باب الجواد از دفتر امانات چادر بگیر خوشکلم.
- ممنون.
در راه باب الجواد
یک پیر مرد زائر با غیض :
+عربا حجابشونو رعایت می‌کنن ولی اینا نه...
- حاج آقا دارم میرم چادر بگیرم. 
+ (فریاد می‌زند) تو حرم امام رضا هر طوری دلشون میخواد می‌گردن
- آقای محترم من حجاب دارم فقط چادر ندارم که دارم میرم بگیرم. بعدشم من مسئول اعمال خودم هستم.
+ (همچنان با فریاد) پس امر به معروف و نهی از منکر چی م
هر روز دارم ۱۵۰ کیلومتر میرم و میام و وقتی ظهر میرسم خونه شبیه بستنی عروسکی آب شده ام ، کولر رو روشن میکنم ، خیس عرق از گرمای وحشتناک اون جاده ی بیابونی میشینم نهاری که از شدت گرمای راه هنوز داغه داغه رو با یه لیوان دوغ آب علی میخورم و یک راست میرم تو تختم و بیهوش میشم... 
وقتی هم بیدار میشم میخوام به کلی کار برسم و نمیرسم :))) 
و البته خودم رو اصلا تحت فشار نمیذارم...
کارهایی که انجامشون برام ضروریه طی این مدت ، فقط پایان نامه ام و سه تار و کشیکهام .
برای اینکه حس خودم هم بد هست 
اما سرکار خیلی گرمه 
خیلی زیاد 
فقط اینکه فردا شبکارم 
خسته ام 
از این زندگی مسخره که همیشه در بزنگاه های حساس با یک دعوا همه چی برچیده میشه خسته ام 
مدت زیادی بود دعوا نکرده بودم 
و حالا دیروز دقیقا دیروز باید دعوا کنم 
سر روزه ای که به عمد و برای میل دلم نبود که نگرفته بودم 
روز اول رمضان میخواستم روزه بگیرم اما چون برای وسواسیم قرص میخورم خواب موندم (دو قرص که هر دو خواب‌آورن) 
و اینو نمتونم به مامان بگم 
که اگ
سکانس اول : هوا به شدت گرم بود ، شُر شر عرق می رخیتیم . اولین بار بود که تابستونِ شمال رو تجربه می کردیم . خدا رو شکر کولر ماشین رو قبلش درست کرده بودیم . داخل ماشین قابل تحمل بود و بیرون غیر قابل تحمل ! داداش از همون لحظه ی اول رفت تو کارِ تُنبان و زیرپوش ! اما من سعی داشتم مقاومت کنم . پیرهن تنم بود و هی به این خان داداش نگاه می کردم که چقدر خوش به حالشِ با زیر پوش ! یک گام عقب نشینی کردم . دکمه هاش رو باز کردم . اما باز هم غیر قابل تحمل بود . یه خرده که
روستای دور افتاده است اون دور دوراااا
الان همونجا قدم میزنم و به سمت اتاقی میرم که قراره بیمارام رو معاینه کنم 
زنای روستایی لباسای محلی تنشونه ، لباسای که هنر این زن ها رو به رخ میکشه
جذاب و دوست داشتنی ،یه قلم آرایش هم روی صورتشون نیست خود خود خودشونن ،خنده هاشون و چشماشون یه جور خاصه نمیشه گفت بی درد اما عجیب شاده ، شال بلندی که معلوم نیست چادره یا روسری چقدر قشنگ صورتشون رو بغل کرده گلدوزی های بینظیرش ادمو شگفت زده میکنه
لبخند میزنم و کا
سلام دوستای گلمممم
خوبیییین ؟
یه اطلاعات کوتاه درمورد لمور کوتوله نوشتم ، ادامه رو بخونین ، لمور کوتوله منتظرتونه هاااا
لمور کوتوله یکی از گونه های لمور هست
و تو رده پستانداران قرار داره ، لمور کوتوله بدنش خاکستری رنگه و زیر شکمش سفیده
لمور کوتوله حدودای 16 یا 17 CM طول داره و دمش 16 CM هست
لمور ها 18 سال عمر می کنن ولی نمی دونم لمور کوتوله چقدر عمر می کنه
و وزنش همش 100 G هست
لمور کوتوله تو جنگلهای ماداگاسکار زندگی می کنه ، و در سال 2014 کشف شده ( آخی )
امروز ساعت هفتو نیم هشت بیدار شدم. دیگه نشستم پای کارم. تقریبا بیشتر کارامو انجام دادم یکی دوتا غیر از کتاب خوندن مونده. البته کتابم کلی جلو بردمشا. سعی کردم بفهمم بیشتر شاید تند پیش نرم اما میدونم تا شب کلی میشه. همین. فعلا کنج دنجم بالکن به خصوص که مرتبشم کردیم نمای زشتیم نداره. هرچند گرمه هوا اما چون سایه است اونجوری حس نمیشه یه گهگداریم یه نسیمی می وزه. همین براخودم خلاصه هم بر میدارم اما خلاصه ای که کلش هست :/ فکر کنم کتابو بخونم سنگین تره د
سلام دوستای گلمممم
خوبیییین ؟
یه اطلاعات کوتاه درمورد لمور کوتوله نوشتم ، ادامه رو بخونین ، لمور کوتوله منتظرتونه هاااا
**********
لمور کوتوله یکی از گونه های لمور هست
و در رده پستانداران قرار داره ، لمور کوتوله بدنش خاکستری رنگه و زیر شکمش سفیده
لمور کوتوله حدودای 16 یا 17 CM طول داره و دمش 16 CM هست
لمور ها 18 سال عمر می کنن ولی نمی دونم لمور کوتوله چقدر عمر می کنه
و وزنش همش 100 G هست
لمور کوتوله تو جنگلهای ماداگاسکار زندگی می کنه ، و در سال 2014 کشف شده (
سلام دوستای گلمممم
خوبیییین ؟
یه اطلاعات کوتاه درمورد لمور کوتوله نوشتم ، ادامه رو بخونین ، لمور کوتوله منتظرتونه هاااا
**********
لمور کوتوله یکی از گونه های لمور هست
و در رده پستانداران قرار داره ، لمور کوتوله بدنش خاکستری رنگه و زیر شکمش سفیده
لمور کوتوله حدودای 16 یا 17 سامتی متر طول داره و دمش 16 سانتی متر هست
لمور ها 18 سال عمر می کنن ولی نمی دونم لمور کوتوله چقدر عمر می کنه
و وزنش همش 100 گرم هست
لمور کوتوله تو جنگلهای ماداگاسکار زندگی می کنه ،
×هر کسی تو زندگیش یه جوری به چالش کشیده میشه، انسان اومده تا با رنج رشد کنه، نه اینکه الان بخوام شکایت کنم ها نه، نمیخوام بگم بابا خداجان گیر آوردی منو هی دم به دقیقه یه چیزی میذاری تو کاسه ام؟ نه اینم نمی خوام بگم، من میخوام اینو بگم فقط: خداجان لطفا بینش، درک و شعورش رو هم بذار تو کاسه! مبهم نوشتم؟ نمیدونم شاید، ولی حال باز کردن مطلب رو ندارم!
 
××اسباب کشی انجام شد ولی هنوز من له لهم، هنوز نتونستم یه دل سیر بعدش استراحت کنم که بخواد این خستگی
امروز که از سرکار برمیگشتم مثل روزهای گذشته بیرون حرم چندین نفر سجاده پهن کرده بودن و نشسته بودن روبروی حرم تو همین چندقدم که تا جای ماشین پیاده میرم 3 نفر از من سوال کردن صحن ها هنوز بسته ان؟ و من گفتم آره متاسفانه 
از تو ماشین مغازه ها رو نگاه میکردم یهو یه لباس فروشی دیدم و یادم اومد چند وقته خرید نرفتم و چقدر دلم تنگه که بی دغدغه تو بازار راه برم و خرید کنم.
از پنجره خونه کوه سرسبز و میبینم؛ من عاشق رنگ سبز بهارم یک رنگ سبز نو و تازه و هر روز
پنج سال
شصت ماه
چهارصد و بیست هفته
هزار و هشتصد و بیست و پنج روز
چهل و سه هزار و هشتصد ساعت
دو میلیون و ششصد و بیست و هشت هزار دقیقه
صد و پنجاه و هفت میلیون و ششصد و هشتاد هزار ثانیه
بسه دیگه ...
همچین زمان کمی نیست!
......
تا چقدر میتونیم دووم بیاریم !؟
چقدر اهل خطریم !؟
یاد اون شعره افتادم که میگه محبوب من مبادا مرد خطر نباشی !
......
خطاب به خودم
هه پسر ! بازیگر خوبی میشی !
میای وسط هال و از بازی پینگ پونگ کفترها حرف میزنی و مثل همیشه به این سریال های صد م
سلام بچه ها
دم طلوع صبحه که دارم مینویسم.
برای روزی که در راهه یه مقدار برنامه های بیرون از خونه دارم که یکیش حجامت و یکیش عکاسی تو پاییزه .نمیدونم چرا از شب تا حالا هی ترسیدم به برنامه هام نرسم و چند ساعت یه بار بیدار شدم :/
بعد یه دوره وحشتناک بیماری جوجه،الان خودم بیمارم... بعد نه رو به بهبود میرم نه بدتر میشم.چند روزه همین شکلی ام!
اینکه نمینویسم شاید دلیلش یکنواختی زیاد روزمرگیمه. امسال تولدم حتی به بی مزه ترین شکل ممکن گذشت. یعنی شروع یه سال
بسم الله
یکی از مشکلاتی که دارم اینه که همسرم اهل تفریح و روابط با انسانها نیست
توی این مدت که ازدواج کردیم بیرون رفتن هامون به قصد تفریح به اندازه ای هست که با انگشت های دست قابل شمارشه...
برعکس من به شدت اهل تفریحم و بیرون رفتن و ...
اما بعد از زیر یک سقف اومدن اکثر اوقاتم رو تو خونه بودم
گاهی کار هنری کردم که خورد تو ذوقم و ول کردم
چند وقت پیش با کلی التماس و خواهش گفتم نگاه چقدر هوا خوبه
خونمون نزدیک چندین باغ هست حیف نیست تو خونه بشینیم بیا هم
با خوندن نوشته یکی مونده به آخر لافکادیو داشتم به پیش‌شرط‌های خودم برای ازدواج فکر می‌کردم که از جمله مهم‌تریناش بچه‌دار نشدن و مهریه به اندازه وسع و عروسی نگرفتن و استفاده از پولش برای امور خیرتر بود. دیدم من اگه ایدز داشتم راحت‌تر می‌تونستم ازدواج کنم تا با این پیش‌شرط‌ها. خلاصه هیچی دیگه نشستم دارم ماستم رو با بربری می‌خورم و تقوای الهیم رو پیشه می‌کنم... [تعداد دنبال‌کنندگان دختر را می‌شمرد]
پاورقی۱: اگه توی مسیر بین مترو مصلی تا
برنامه این روزها اینجوریه که تا قبل ظهر و یک ساعت بعد ناهار درس نمیخونم. برخلاف من گذشته ام که محال بود جایی به جز پشت میز سفیدم بتونم درس بخونم، الآن کم بازده ترین نوع خوندم شده همون مدل. مجبورم که بزنم برم کتابخونه. 
میرم کتابخونه ی بیمارستان. نمیدونم بخاطر جوه یا چی که انقدر قشنگ همه چیز سریع میره تو کله ام. ضمن این که محیط بیمارستان رو دوست دارم. از بچگی بوی بیمارستان رو دوست داشته ام برعکس بابام! بابا بوی بیمارستان حالش رو بد میکنه چون یاد
خدای امروزِ من ، همون خدای دیروزمه . همون که به من گفت ازدواج کن ، غمت نباشه ، من هواتو دارم . گفت ببین بنده ی من ! حتی اگه فقیر باشی ، من ، خدای قدرتمندِ تو ، بی نیازت می کنم ... خودش به من گفت که از فقر نترسم و بچه دار شم . خودش بود که به من این اطمینان رو داد که بچه روزیشو با خودش میاره .
خدای مهربونم دروغ گو نیست . به خودش قسم که تا همین امروز ، تا همین لحطه زیر قولش نزده ... همیشه هوامو داشته ، هوامونو ... می دونم روزی میرسه ، یقین دارم . چون خدا گفته ...
تحلیل و بررسی مونو گرافی روستای گرمه
 
تحلیل و بررسی مونو گرافی روستای گرمه دارای 144صفحه با فرمت ورد و قابل ویرایش می باشد.
مشخصات فایل
 
 

تعداد صفحات
144

حجم
2689 کیلوبایت

فرمت فایل اصلی
doc

دسته بندی
مقاله

توضیحات کامل
 
 
فهرست مطالب :
گرمه  مقدمهبیان مساله  اهداف تحقیقروش تحقیقفصل اولویژگیهای طبیعی وجغرافیایی   موقعیت جغرافیایی   میزان بارش   باد    منابع خاک   منابع آب روستا    گونه های گیاهی و جانوری   وضع زمین    کشاورزی  ان
بسم الله الرحمن الرحیم ./
اومدیم شمال خونه باباییم. آخرین سحر این ماه مبارک رو ... یه حال غریبی دارم! عجیب هم نیست... یه دل پر از خواسته... یه دنیا حسرت به اندازه تمام ِ دعای افتتاح و ابوحمزه و دعاهای سحری که نخوندم... به اندازه ی سی تا ۲۴ ساعتی که فرصت داشتم و ندیدمشون... حس کسی که تو جلسه کنکوره ، هنوز اختصاصی ها رو خوب نرسیده تست بزنه و یهو میگن برگه ها بالا ! حس غربت ... یه حس داغون ... یه چشم خیس و یه گلوی باد کرده و یه سر پر درد ...
آخه من دوستت داشتم میش
یک توی اتاق نشستم که ناگهان حس میکنم هوا سنگین و گرم شده...انگار دوباره کولر خراب شده.. سرمو از  اتاق میارم بیرون که میبینم یکی از بچه ها با هیبتی مشابه غول برره دستاشو مثل رز توی فیلم تایتانیک باز کرده و همه ی باد کولر رو مستقیم داره میبلعه. آروم میرم جلو و میبینم بعله خود خود رز هستن ایشون :) دستارو باز کرده، چشارو بسته و داره حسابی حال میکنه. سرمو میارم نزدیک و بهش میگم : " رز عزیزم! همه ی بچه های لاین از عطر تنت بهره مند شدن! نظرت چیه بکشی کنار ت
با سلام به همگی
پسری ٣١ ساله هستم، با یه دختر خانوم ٢٠ ساله به قصد ازدواج با هم آشنا شدیم، درسته ایشون ٢٠ ساله هستن ولی اندازه یه آدم ٢٧ ٢٨ ساله سطح درک دارن و طرز حرف زدنش هم این رو نشون میده. اخلاق مون خیلی شبیه همه و هم دیگه رو درک میکنیم، حالا دو تا مشکل این وسط هست که از دوستان درخواست کمک دارم؛
اول اینکه ایشون یه رابطه ی عشقی ۴ ساله داشتن که ٨ ماه پیش تموم شده و اذعان میکنه که کاملا فراموشش کرده بدلیل خیانتی که از طرفش دیده.
دوم اینکه ایشون
بسم الله الرحمن الرحیم./
بابا از خودت یاد گرفتم محبت به پدر رو ، از خودت یاد گرفتم عشق به همسر رو ، از تو یاد گرفتم بخشندگی رو ، تلاش رو ، شوخ طبعی در عین متانت رو ... بابا فدای اون چشمای عسلیت بشم ! قربون خستگیات برم ...
بابا جوونیت رو به پامون ریختی و حالا که چند تا خط کوچیک افتاده رو پیشونیت ، هنوزم حواست به تک تکمون هست ... که کم نداشته باشیم ، که کم نیاریم ... بابا شما خیلی بزرگی ! و من شاید خیلی دیر فهمیدم چقدر عاشقتم ...
اما شما ....
بابا هنوز و تا همیش
 
شرک یه روزی خسته میشه از زندگی جدید و هیاهوی عجیبش و ارزو میکنه همشونو از دست بده اون دلتنگ زندگی گذشته اش میشه و وقتی بدستش میاره تازه یه چیزاییو یادش میاد
الکسشون کلی جلز ولز میکنن برگردن باغ وحش وقتی بالاخره برمیگردن گلوریا میگه نرده های بینمونو یادم نبود
ما فقط قسمتی از خاطرات را بیاد میاریم
 
یه وقتایی یادم میره  چقدر دوسشون دارم یادم میره وقتایی رو که نداشتمشون ! 
نمیدونم چی شد که دیشب یهو دلم ریخت یهو دلم ترسید از نداشتنشون نمیدونم
چندسال پیش یه کلیپ کوتاهی از چندتا خانم مسن پخش شد که به شدت دوستش داشتم.
یه جا میگفتن:
جوون های امروزی به جای "بودن"، همه اش مشغول "انجام دادن" هستن. درحالی که بودن (Being) خیلی مهمتر از (Doing) انجام دادن هستش. آدمای این روزا وقت "بودن" ندارن، چون سرشون با هزار تا کار ریز و درشتی که باید انجام بدن و ممکنه واقعا ارزشی هم نداشته باشه، گرمه...
"بودن" یادشون رفته و فقط "انجام دادن" براشون مونده...
 
راستش خیلی سعی کردم که بیشتر توی حالت "بودن" سر کنم تا " انجام
برنامه این روزها اینجوریه که تا قبل ظهر و یک ساعت بعد ناهار درس نمیخونم. برخلاف من گذشته ام که محال بود جایی به جز پشت میز سفیدم بتونم درس بخونم، الآن کم بازده ترین نوع خوندم شده همون مدل. مجبورم که بزنم برم کتابخونه. 
میرم کتابخونه ی بیمارستان. نمیدونم بخاطر جوه یا چی که انقدر قشنگ همه چیز سریع میره تو کله ام. ضمن این که محیط بیمارستان رو دوست دارم. از بچگی بوی بیمارستان رو دوست داشته ام برعکس بابام! بابا بوی بیمارستان حالش رو بد میکنه چون یاد
یه هوای دلبریِ. یه نسیمی میاد که دل آدمو با خودش میبره. ادم دلش میخواد تمام شبو همینجوری بیدار بمونه اما حیف که من میخوام صبح زود بیدار بشم :دی اقا نسیمم نیست باد هست. خیلی دارم کیف میکنم. دلم میخواد چشامو ببندمو غرق بشم توش. 
بگذریم. بعد از مدتهاست که هوا اینجوری شده منم که بی جنبه چقدر دلم میخواد برم بیرون قدم بزنم. چه کیفی میده. شایدم رفتم. البته جامم خوبه تو اتاق بهم باد میخوره میتونم کار کنم. کلی برنامه دارم اگه از پسش بر بیام دونه دونشو برات
There are only two ways to live your life: as though nothing is a miracle, or as though everything is a miracle.
از وقتی این جمله رو توی وبلاگ آرزو خوندم، هر روز بهش فکر می‌کنم. بعضی روزها فکر می‌کنیم جهان فقط به دور ما می‌چرخه؛ بعضی روزها دوست داریم فکر کنیم که جهان فقط به دور ما می‌چرخه؛ بعضی روزها عکسی از یک کهکشان رو به ما نشون می‌دن و می‌گن تو حتی اون نقطه‌ی ریز روی عکس هم نیستی، فقط مثل این‌که زیاد جدی گرفته بودی. اما به نظر من واقعیت هر چی که هست، همونی نیست که من برای ادامه زندگی ب
داشت زیر لب می‌خوند:
"که من باد میشم میرم تو موهات..."
بهش گفتم به جای اینکه واسم کنسرت برگزار کنی پاشو کمک کن این تختو جا‌به‌جا کنیم، کمرم درد گرفت به خدا! 
با شیطنت باز گفت:
" ای بخت سراغ من بیا، 
که رخت‌خواب من با خیال خامم گرم نمیشه"
بهش گفتم از بد شانسیت که بختت من بودم، قیافه‌ی ناراحت و اخمو به خودش میگیره و آه میکشه، میگه هِــــــی... 
کنارش میشینم، بهش میگم پشیمونی؟ 
میگه: 
میدونی من یه تئوری دارم، میگم که هر کسی توو زندگیش عاشق یک نفر با
غروب رسیدمیه چرت زدم و شب بیدار شدم دیگه خوابم نبرد تا الان
انتظار داشتم یه کله تا صبح بخوابما چون دیشبم حدود 5 صبح خوابیدم
می خواستم زود بخوابم که فردا سرحال برم کتابخونه ها
حالا مگه خوابم می بره
گفتم یکم درس بخونم به این صورت :

همه چی خوبه
هوا عالی
فقط این هم اتاقیم انگار تو باسنش آتیش روشن می کنن انقدر گرمشه
والا منم گرممه ولی خو وقتی هوای بیرون گرمه تو هی بیای درو پنجره هم باز کنی مگه فایده داره؟
انگار یاسین تو گوش خر می خونم
هی میگم کره خر
نشسته بودیم دور هم، حرف انتخابات شد، شوهر‍ِ خواهرشوهر (که اصولا نود درصد حرفاش شوخیه) گفت: ما که جمعه میریم بادرود، هم رای میدیم، هم زیارت میکنیم، هم ناهار میخوریم، هم صد تومن پول میگیریم و میایم.
همه خندیدن، منم کلا نگرفتم منظورشو و به شوخی برداشت کردم...
تا اینکه دیروز آبجی مریم (که شوهرش کارمند یه شرکتِ خودروسازی خودروهای مطمئن و بی کیفیته) میگفت تو شرکتِ خودروسازی شون، ثبت نام میکردن برای رای، میبرن بادرود، چهارصد تومنم پول میدن! میگفت چ
من: سلام خسته نباشید چطور میشه بفهمم چرا مبلغ قابل برداشتم صفر شده
بانک: حتما مسدودشده بزار ببینم 
.
.
بانک: آهان زود تر میگفتی مبلغ غیر قابل برداشت شده 20 هزار تومان
من: این طوری که برای ما خیلی بد میشه + خنده [کار دیگه ای هم میشد کرد؟]
بانک: قانون بانک مرکزیه
من: [یه سؤال جالب] یعنی بعدا هم اگه پولی توش بریزم تا بیست تومن پر بشه نمیشه بردارم
بانک: بله 
******
 
من: برای این مشکل چکار باید بکنم
آقای گوگولی: نمیدونم از خانم فلانی بایدبپرسی
من: امروز میا
سرم اومد از هرچی میترسیدم
سرم تو برف بود انگاری نمیدیم
من که تا حرفی از عشق میشد میخندیدم
عاشقش بودم فقط نمیفهمیدم
کم نکرد از خستگی های من بیمار
پشت هر چی بین قلبامون همش دیوار
اونکه میگفت عاشق منه شبی سی بار
خوابو برد از این چشای اشکی بیدار
عاشق نمیشدم زهی خیال باطل
دیدی چطور عاشق شدم ای دل غافل
گاهی یه شهر بدون بارون خیس میشه
عاشق که گریه میکنه پاییز میشه
سرده تنم اون گرمه سرش
کاش برگرده سخته باورش
اول راه رسیدیم به تهش
عاشقم کرد و نموند آخر
معادن شناسایی شده شهرستان ملایر. 
حدود49درصدمنابع زیرزمینی ومعادن غنی استان همدان درشهرستان ملایر است وبعضی از آنها از جمله( فلدسیات، آندالوزیت )دراستان، ایران و خاورمیانه از نظر کمیتوکیفیت دارای رتبه اول است وبه بخشی از معادن شناسایی شده ، حدود( 33 ) معدن کوچک وبزرگ اجازه برداشت موقت داده شده که در تولیدات صنعتی و...استفاده یا به خارج از ایران صادر میشود.
معادن شناسایی شده شهرستان ملایر عبارتند از:
1.لاشه آهکی. کوه گرمه. کوه رومیه شمالی..
2 آند
سوار ماشین بودیم.کوچه ی ما مثل خیابونه.هرکسی روبروی خودشو اسفالت کرده.یه سریا سیمان رو به جای اسفالت ریختن وسط و تزئین کردند.ساختمونی که اون دست خیابونه هنوز لامپ روشن داره.فضای کوچه خیلی غریب.تاریک و گرمه.پسره که پشتی تکیه میداد(و تازه فهمیدم نگهبانه)دراز کشیده دم در خونه روبرویی.
همه خوابند.
حس میکنم یکی "غم تو دلش فراوونه" و دیگه جا نمیگیره.پر.لبریز.خسته شده از اینکه بقیه میگن"میگذره"نیاز داره یکی بگه نه!اون عمره که داره میره.تویی که داری م
سلام
روزها اینقدر گرمه ولی باید وایساد باید با تمام حرف و حدیثا جنگید باید ربات تموم بشه باید پرینتر ساخته بشه باید کانال تحویل گرفته بشه و......
این روزا کارم فقط دویدنه  فقط دارم میدوم امروز به خودم اومدم دیدم صبح تا ظهره نشستم بگذرم
ولی تا روتخت بیمارستان بودم به این فکر کردم که دیدی حاج ممد دیدی مردنم زیاد سخت نیست یهو یه بشکن  و یاعلی  ولی کاری که عوض داره گله  چی چی نداره مام گله نداریم شکری خدا
تا چن وقت مجبورم شبا تنها باشم ولی خب  یاد
خداروشکر من همیشه سعی کردم در عین اینکه مراقب کارام باشم، آدم شاکری هم باشم، 
بارون میاد، شکر میکنم، 
گرمه، شکر میکنم، سرده، خوشحالم و شکر میکنم،
تصادف میکنم، شکر میکنم که خودمون چیزیمون نشد، 
مشکل سلامتی پیش بیاد، شکر میکنم که چیز خاصی نیست و خوب میشه،
کباب میخوریم، شکر میکنیم، نون خشک میخوریم، شکر میکنیم...
خداییش هم خدا همیشه خوبی ها رو برامون بیشترش میکنه.
خداروشکر همیشه درست میشه برامون.
امروز از یه سفر کاری برگشتیم،، توی جاده، بعد از
1.
ترس میاد همنشین عشق میشه
میگم چرا؟
میگه:«دائم گل این بستان شاداب نمی ماند»
میگم:«پس دریاب ضعیفان را در وقت توانایی.»
فک میکنه:چه دلیلی منطقی تر از همین ترس ک ادم دل به دریا بزنه الان که میتونه دل به دریا بزنه:)
 
 
2.
بابا بغلشو باز میکنه
نمیرم بغلش اما سرمو تو دستم میگیرم و میگم نمیتونم...
میمونه رو دلم.
این بغل نرفتنه،چشای سرخ بابا،اونقدر که هنوز بغض شه برام.
اما دیشب وقتی کنارش نشستم دستشو دورم حلقه میکنه
و امروز میپرسه ازم
پشتت گرمه؟خیالت ر
سلام
دوستان نظرات تون برام فوق العاده مهمه،  با هیچکس در مرحله اول مشورت نکردم. سرتون رو درد نمیارم، مستقیم میرم سر اصل مطلب؛
نه مشخصات و وضعیت خودم رو میگم نه چیزی. سوالم رو میپرسم؛
سوال ١. تنهایی، دوست دختر گرفتن یا ازدواج؟ تنها نمیتونم باشم دیگه. نیاز روحی و روانی داغونم کرده و فردی برون گرا و پر صحبت هستم. دوست و رفیق هم دارم. منزوی و بی کس هم نیستم. بهترین اتفاقات و موفقیت ها هم برام پیش اومده. منو ارضا نمیکنه. آرامش ندارم. تحت فشارم
سوال ٢.
بسم رب الرفیقآخرین نفری هستم که به اردو ملحق میشه. امروز نوبت بچه های متوسطه اوله. وقتی میرسم بچه ها صبحانه خوردند و با مربیاشون رفتند کوه. خوب که دقت میکنم از لا به لای شاخ و برگ ها روی کوه معلوم هستند. دلم طاقت نمیاره، سریع راهی میشم. وقتی میرسم تقریبا برگشتند به دامنه و اونجا سرشون گرمه. یه شیشه نوشابه رو لا به لای چند تکه سنگ به سر یه چوب نگه داشتند و از دور هدف گیری میکنند. از دور صدای کری خونیا و هیاهوی کر کنندشون میاد. منو که میبیند به درخو
رفتم ارایشگاه موهامو کوتاه کنه
می بینم داره یه کارایی میکنه:دی
بعد نشونم میده ک با حوصله لمه گذاشته برام
فک میکنم این فرق هنره!
این ذوق داشتنه اس که متفاوت میکنه کارا رو
بعدتر باز فک میکنم
تو کارم هنرمند باشم کاش:)
با زهرا رفتیم کافه کتاب
خلوت خلوت نشستیم کپ زدیم
من گفتم اون شنید اون گفت من شنیدم
و سیر نگاهش کردم دلتنگیام بره پایین
کاش بهش میگفتم چقدر دوسش دارم..
بذا پیام بدم الان بگم-دادم-
بعدشم رفتیم کلیدر ...
#مکانِ امنِ دوست داشتنی
اقا چقد هو
این روزها مشغول دست و پنجه نرم کردن با بیماری هستم . یک سری مشکلات داشتم که باعث ایجاد فشارهای روحی روانی از نیمه های اردیبهشت تا اوایل تیر ماه بر من شد و همین باعث بروز بیماری های جسمی در من از اوایل تیر شد . تا نیمه های مرداد خیلی درد کشیدم . الان بهترم . ولی هنوز کامل خوب نشدم . چون هنوز مشکلاتم حل نشده و دائم در معرض تنش روحی روانی قرار دارم .
البته من دوست ندارم الکی توی وبلاگم مطالب به درد نخور بنویسم . ولی اینقدر این چند ماه حال روحی و جسمی ام
امروز چهلمه عمو بود و با هزار بدبختی خودمو رسوندم تالار برای شام. هوا به شدت گرمه و منم که سطح هموگلوبینم خیلی پاییه و نفس کشیدنم سخت شده.
نشستم سرمیز طبق معمول سوالای پزشکی فامیل از نوک پا تا نوک سر شروع شد
یهو یکی از فامیلا دهنشو اندازه دریچه کولر باز کرد و درحالیکه درست حسابی نمیتونست کلماتش رو بیان کنه با همون حالت گفت خانم دکتر این دندون عقل من داره بیچاره ام میکنه.
یعنی تو اون حالت احساس کردم دارم بالا میارم.سرمو سریع انداختم پایین و گفت
دیروز که انتخاب رشته کردم، اول ادبیات تهران رو زدم، بعد روان بهشتی بعد روان و ادبیات بقیه ی جاها. حتی روان و ادبیات و زبانشناسی اصفهان و روان و ادبیات و گردشگری شیراز رو هم زدم و همه ی اینا با گردشگری تبریز بزور شد ۱۷ تا.
ولی دوباره امروز پشیمون شدم و الان اولویت اولم روان بهشتی و بعد ادبیات تهرانه‌. هرچند فرقی هم نمیکنه و احتمالا با رتبه ی خودم روان بهشتی رو نیارم و الان قشنگ وقت دارم که عین آدم فکر کنم. که نه تنها اصلا روان یا ادبیات؟ بلکه کدو
من آدمِ منت گذاشتن نیستم. یعنی یادمم نمیمونه واقعیتش.
ولی این چند روز انقدر انقدر انقدر زیاد فکر کردم به روزایی که گذشت، که الان اگه جلوم بود همه ی همه ی همه ی اون روزایی که به خاطرش از این سر تهران پامیشدم میرفتم اون سرش واسه اینکه فقط کنارش باشم رو یه جوری میکوبوندم تو صورتش که دیگه واسه من گوه اضافه نخوره.
ولی جلوم نیست. ولی تا چند روز دیگه هم نمیبینمش. ولی من آدم منت گذاشت نیستم.
.
.
زنگ زد بهم که ببینمت 
گفتم کجا 
گف نمیدونم، تو بیا پایین من م
یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه داشتم،اوایل بهش میرسیدم،قشنگ بود و جون دار،کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره،خیلی قوی بود،صبور بود،اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد،
منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه،هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم...تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده،ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهراشو ح
از وقتی راهنمایی میرفتیم و مشکلات احساسی باید توی مدرسه روی میز پینگ پنگ ، موقع خوردن نون پنیر خیار ، با درد و دل کردن حل میشد ، من نقش آغوش رو داشتم . یعنی همونطور که سعی میکردم یجوری زورکی صبحونه مو تموم کنم که ظهر با مامانم درگیر نشم ، گوشام یا خودم رو هم آغوش میکردم واسه حرف های دوستم که داشت برام از مشکلاتش میگفت . تو دبیرستان کم کم آغوش کلامی پیدا کردم . یعنی حتی اگه توی دلم فکر میکردم چقد شرایط دوستم سخته سعی میکردم جوری حرف بزنم که طرف ام
یه روزایی هست که همه چیزو خوشگل میبینم
شهر و خیابوناشو درختاش و آدماش
اصن همه چی قشنگه،دوس دارم به همه لبخند بزنم
دوس دارم با موزیکی که تو هندزفریم داره پخش میشه تو پیاده رو برقصم
بوی خوبه نون و میوه ذهنمو روحمو تازه میکنه
رنگ آسمون خیلی خوشگله، اَبراش خیلی نازَن
تاکسی زردا خیلی خوش‌رنگن
رنگ سبز درختا با آبی آسمون و زردی ماشینا خیلی مکمل ان...
دوس دارم غرقه غرق شم تو فضاش، فضاشو بغل کنم و بماچمش
میرسم خونه
خونه مرتب و خنکه، اتاقم مرتبه و دکور
یه روزایی هست که همه چیزو خوشگل میبینم
شهر و خیابوناشو درختاش و آدماش
اصن همه چی قشنگه،دوس دارم به همه لبخند بزنم
دوس دارم با موزیکی که تو هندزفریم داره پخش میشه تو پیاده رو برقصم
بوی خوبه نون و میوه ذهنمو روحمو تازه میکنه
رنگ آسمون خیلی خوشگله، اَبراش خیلی نازَن
تاکسی زردا خیلی خوش‌رنگن
رنگ سبز درختا با آبی آسمون و زردی ماشینا خیلی مکمل ان...
دوس دارم غرقه غرق شم تو فضاش، فضاشو بغل کنم و بماچمش
میرسم خونه
خونه مرتب و خنکه، اتاقم مرتبه و دکور
کداممان بیشتر مقصر بودیم؟ من که موقع شانه کردن موها جیغ و داد می کردم ( و میکنم ) و اجازه نمی‌دادم مامان موهایم را شانه کند؟ یا مامان که به جای آرام شانه کردن، راه حل را در کوتاه کردن دائمی موهایم می دید؟ نتیجه یک چیز بود. موهای قارچی و مصری در تمام دوران کودکی. دایی‌ام می‌گفت : یه کاسه استیل بردار بذار رو سرش زیرشو قیچی کن. مصری دیگه چه صیغه ایه. به نظر من هم منطقی می آمد. 
بعد انگار عادت کردم. خودم داوطلب می‌شدم برای آرایشگاه رفتن. هربار یک بها
تقریبا مهم ترین مسئله ای که من رو به تردید انداخت جریان تحصیل خارج از کشور بود و بعدش محل سکونت؛ بشدت ناراحت شدم وقتی گفت بنظرش بخاطر این موضوع هیجان زده شدم و تمایل پیدا کردم!!
کاش تلفن روی آیفون نبود....
+ خیلی عصبانی هستم از خودم! من نباید درباره افراد حرف بزنم و صد بار به خودم گوشزد کردم اینو.... چه برسه درباره خواستگارام
خیلی پشیمونم.... عادت بسیار زشتیه مسخره کردن تیپ یا کلام کسی برای خندیدن‌. حتا گفتن این موضوع درست نبود و من با وقاحت به این
 
 
 پس از مدت ها فرصتی پیش آمد و هیراد را آوردم پارک.
پارک، سر کوچه مان است؛ کوچک و زیباست و البته عصرها پر از سروصدای بچه ها می شود. درخت های کهن اش، رنگ پاییزی گرفته اند.
 حالا هم آورده ام موهاش را کوتاه کنم. به اش یک آدامس بادکنکی سکه ای می دهم، از آن ها که روکش طلایی دارند. این  آدامس ها را خیلی دوست دارد. می گوید:"باورم نمی شه که با یه آدامس غافلگیر بشم!"
این ها را هم پیش تر،  از شیرین زبانی هاش  یادداشت کرده ام:
٭ آب، نمک رو از بین می بره، اما نم
دانلود آهنگ علی اصحابی – خیال باطل
Download New Music Ali Ashabi – Khiale Batel
 
 
دانلود آهنگ علی اصحابی خیال باطل

 
دانلود آهنگ علی اصحابی خیال باطل
متن آهنگ علی اصحابی با نام خیال باطل
 
سرده تنم اون گرمه سرش کاش برگرده سخته باورش
اول راه رسیدیم به تهش عاشقم کرد و نموند آخرش
یادم میاد خاطره هاش یادش رفته اون همه حرفاش
آخرشم منو تنها گذاشت اصلا انگاری منو دوستم نداشت
عاشق نمیشدم زهی خیال باطل دیدی چطور عاشق شدم ای دل غافل
گاهی یه شهر بدون بارون خیس میشه عاش
دانلود آهنگ علی اصحابی – خیال باطل
Download New Music Ali Ashabi – Khiale Batel
 
 
دانلود آهنگ علی اصحابی خیال باطل

 
دانلود آهنگ علی اصحابی خیال باطل
متن آهنگ علی اصحابی با نام خیال باطل
 
 
سرده تنم اون گرمه سرش کاش برگرده سخته باورش
اول راه رسیدیم به تهش عاشقم کرد و نموند آخرش
یادم میاد خاطره هاش یادش رفته اون همه حرفاش
آخرشم منو تنها گذاشت اصلا انگاری منو دوستم نداشت
عاشق نمیشدم زهی خیال باطل دیدی چطور عاشق شدم ای دل غافل
گاهی یه شهر بدون بارون خیس میشه ع
سلام سلام:)
خوب امسال خوب شروع کردین پیگیر اهدافتون شدین؟
امسال تنها عیدی بود من چاقتر نشدم و مراقب تغذیه ام بودم سالم خوری کردم گاهی ورزش کردم وهمین روش هم باعث شد چاق نشم خدا روشکر، سعی میکنم هرروز زبان گوش کنم حداقل، اگر وقت خوندنشو ندارم! چون از 15ام رفتیم سرکار و دیگه نیمه وقت نیستیم متاسفانه بسیار هم در معرض کرنا هستیم چون خیلی شعبه شلوغه، دلم برای خودمون کارمندهای بورس و بانکها میسوزه، ماداریم وظیفه اجتماعیمون انجام میدیم بدون هیچ اس
۱. بهش میگم اینجوری نگام نکن، خجالت میکشم! میگه خجالت چرا؟! میگم خجالت نکشم یعنی؟ میگه نه! قبل از اینکه لبام تا بناگوشم کش بیاد میگه خجالت مال یکی دو بار اوله! :/ (ناهار نپخته بودم! :دی ) ۲. اینکه رامبد جوان ممنوع‌التصویر شده نشون میده آزادی تو این مملکت موج میزنه! ۳. میگفت اتفاقا کار درستی کردن! من خوشحال شدم ممنوع‌التصویرش کردن!! اون که میره بچه‌شو اون‌ور دنیا متولد میکنه و از قضا ضرری هم به هیشکی نمیزنه میشه آدم بده، اون‌وخ تویی که تا دیدی ته
«ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة، إنک أنت الوهاب»
 
تو شاه بودی، تو شاه هستی... هیچوقت من رو از قصر بیرون نکردی، من هم هیچوقت کاملِ کامل از قصر هجرت نکردم.. گهگاه بنا بر مصلحت میومدم قصر، عرض ارادت میکردم.. ههههه.. از همون کارهای تشریفاتی که هر دوتامون ازش بدمون میاد.. تو به روی خودت نمیاوردی که دیگه اون عشق و شور و هیجان رو توی چشمام توی صدام توی رفتارم نمیبینی، باز هم بهم لطف میکردی....
تا اینکه یه روز بار و بندیل رو بستم و قص
"به آرامی آغاز به مردن می کنیم اگر، سفر نکنیم، اگر کتاب نخوانیم، اگر به اصوات زندگی گوش ندهیم، اگر از خود قدردانی نکنیم.
به آرامی آغاز به مردن می کنیم، زمانیکه خودباوری را در خود بکشیم، وقتی نگذاریم دیگران به ما کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می کنیم اگر، برده عادات خویش شویم، اگر همیشه از یک راه تکراری برویم، اگر روزمرگی را تغییر ندهیم، اگر رنگ های گوناگون به تن نکنیم، اگر با افراد ناشناس صحبت نکنیم.
به آرامی آغاز به مردن می کنیم اگر، از شور
 
 
صبح ها ساعت می ذارم که بیدارم بشم .  تنها به خاطر 4 ساعت و نیم ناقابل اختلاف زمانی که دیر بجنبی یک روز کاری اونوری ها رو از دست دادی .
البته قبل از آلارم بیدار شدم و با چشم های بسته و تصور کلی از در و پنجره تو ذهنم ؛ پنجره ی اتاق رو باز کردم . چون چند شب ِ گرمایشی اتاق خاموشه و حالا نه اون قدر گرمه که کولر بزنی نه اون قدر سرد که با همون شوفاژ ِبسته بتونی تحمل کنی رختخواب رو . حالا اضافه شدن آفتاب به اتاق هم دما رو بالاتر می بره و مجبوری برای بیشتر م
هنوز به اون چیزی که میخوام و تو ذهنم هست نرسیدمو راضی نیستم از خودم. آدم همشه یه چیزی برتر از چیزی که تو واقعیت هست تو ذهنش هست چیزی که رسیدن بهش آسون و سریع نیست.
نمیدونم چرا این روزا بیش از حد احساس خستگی میکنم. و این خستگی باعث بی حسی هم میشه. بی حسی ای که تو بدنم یهو پخش میشه.
امروزم که از وقتی بیدار شدم رگ گردنم گرفته فکر کنم بد خوابیدم. 
دلم میخواد کتابای دیگه رو بخونم خوندن این کتابهایی که در مورد فلسفه است صبر میخواد و حوصله. گاهی سخت میشه
بسم الله الرحمن الرحیم
باب جدیدی از رنج داره به روم باز میشه رنجی که تابه حال تجربه اش نکردم کاملا جدید...
رنجی که وقتی برای بقیه میدیدم سخت متاثر میشدم و یکی از دعاهام رفع این رنج برای همه بود اما اکنون برای خودم در حال اجرا شدن است
اما این دخترِبی بی اون دخترِبی بی سابق نیست
رنج ها پریشان و بیقرارش نمیکنه دچار ترس نمیشه
چون خدا رو قدرتمند و کافی میدونه و پشتش به نیروی بی نهایتی گرمه که دیگه این چیزا براش مهم نیست
وهمه رنج هارو مقدر او و از جان
روز قبل از عید بود و ما هنوز هیچ برنامه ای نداشتیم و هیچ کاری نکرده بودیم. از صبح اول وقت تلفن زدن هامون به این طرف و اون طرف شروع شد.
سعی کردیم تو خیابون دو سه تا دیگ آش بپزیم و پخش کنیم اما دو دوتامون چهارتا نشد و نتونستیم. خلاصه گیج بودیم و فرصتی هم نداشتیم ، حیف بود که ثواب اطعام عید غدیر رو از دست بدیم. با اندک پولی که داشتیم برنامه ریزی کردیم برای شربت اما شب یهویی خدا یه فکری به ذهن بچه ها انداخته بود. زنگ زد و گفت که بجای شربت هندونه بدیم ، ه
جان مریم چشمات و باز کن
مامانت و نگاه کن
مریم موفرفری
زیبای خوش خنده
خوش هیکل
مهربون ترین مریم دنیا
چشماتو باز کن
ببین محیا زجه میزنه نا ارومه؟ بهش بگم چی؟ بگم گریه نکن برا خواهرت؟ برا عزیزت؟ برا رفیق دوازده سالت زار نزن؟ ببین خواهر کوچولو تو... ببین مروا رو... داره داد میزنه.. مررررررررییییییم.... مررررررریییییم.... مریم جان من..  اشک چشمامون خشک شده... دیگه جون نداریم...  چجوری خاک میخواد تورو قبول کنه؟ چجوری میتونی از اسبت دل بکنی؟ میدونی چیشده؟
بسم رب الرفیقامشب هم دویدم. درست مثل دیشب، پریشب، پس پریشب و پس پریشب ترش! از حدود 4 کیلومتر شروع کردم. بعد به جای میانبر زدن و رفتن از کوجه پس کوچه ها مسیرم رو طولانی تر کردم که تا امشب، رفت و برگشتم تا حرم به 6 کیلومتر رسید.ساعت 1 شب توو روزهای عادی هم خیلی شلوغ نیست ولی این روزای کرونایی تقریبا همه مغازه ها بستن _ جز سوپر مارکت سر چهار راه شهدا _ خیابونا عمدتا خالی ان الّا تک و توک ماشینی که از کنارم آهسته رد میشن و معمولا آدم ها رو دم حرم میبنم ک
بسم رب الرفیقامشب هم دویدم. درست مثل دیشب، پریشب، پس پریشب و پس پریشب ترش! از حدود 4 کیلومتر شروع کردم. بعد به جای میانبر زدن و رفتن از کوچه پس کوچه ها مسیرم رو طولانی تر کردم که تا امشب، رفت و برگشتم تا حرم به 6 کیلومتر رسید.ساعت 1 شب توو روزهای عادی هم خیلی شلوغ نیست ولی این روزای کرونایی تقریبا همه مغازه ها بستن _ جز سوپر مارکت سر چهار راه شهدا _ خیابونا عمدتا خالی ان الّا تک و توک ماشینی که از کنارم آهسته رد میشن و معمولا آدم ها رو دم حرم میبنم ک
- چند وقته که ننوشتم ؟ خودم حسابش از دستم در رفته ! این روزا درگیر یه چیزی ام که به من مربوط هم نیست ولی خب از فکرم بیرون نمیره و همه دارم پیش خودم حساب و کتاب میکنم که این دفعه اگه دیدمش اینو بهش میگم ، فلان حرف رو میزنم فلان مساله رو میگم و هربار که میبینمش به خودم میگم " سرت به کار خودت باشه و توی حریم شخصی دیگران فضولی نکن " . درسته که این دیگران موجود خیلی مهمیه برای من ولی اگه پیش ما هم معذب باشه دیگه کسی براش نمی مونه که بخواد پیششون راحت باشه
خب این روزها اصلا شرایط خوب نیست. شش سال پیش آمدم اینجا ساکن شدم، ترم چهار بودم، و الان مجدد باید برگردم همان جهنمی که بودم و این یک کابوس بزرگ است. تا آخر شهریور وقت دارم. یک روانشناس پیدا کردم. شاید 5 جلسه یا بیشتر، کمتر مراجعه کردم. روانشناس جوون انتخاب کردم تا بلکه از شرِ کلمات کلیشه ای که بقیه روانشناس ها میزنن خلاص بشم. و حِس کردم شاید بیشتر بتونه من رو درک کنه! جلسه یِ آخر من با گریه برگشتم خونه. چرا حس میکنم هیچی اثر نداره ؟ با یک روانپزشک
زیر سایه دلچسب درختهای سر به فلک کشیده، روی صندلیهای قهوه ای کنار خیابان بی نظیر چهارباغ عباسی نشسته بودیم و جایتان خالی، جعبه ویژه (جعبه ای شامل فیله مرغ، قارچ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده) می خوردیم و خلاصه با خودمان خوش بودیم که صدای خانمی از میز کناری توجهمان را جلب کرد: 
_ شما گرمتون نیس چادر سر کردید؟ من که همین جوریش پختم!
نگاهش کردم؛ زنی حدود ۵۵ ساله، با تیپ کاملا ساده، سر تا پا مشکی و موهایی که کمی پیدا بود. با لحن بدی سوال پرسیده و در و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها